پوچ

ساخت وبلاگ
در ایام فاطمیه پیکر شهیدی را پیداکردن

با صورت روی زمین افتاده بود

خاکها را کنار زدن

پشت لباس نوشته بود


"میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم"

پوچ...
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 18 فروردين 1399 ساعت: 12:46

نویسنده : عهد سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ازکمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند.خانمی گوشی را برداشت. مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعدازبیست وچندسال انتظار، پیکر شهید پیدا شده وتا آخرهفته آن را تحویلشان می دهند. برخلاف تمام موارد قبلی ،آن طرف خط،خانم فقط یک جمله گفت :حالا نه.می شود پیکر شهید را هفته آینده بیاورید.؟ آقا جا خورد اما به روی خودش نیاورد.قبول کرد. گذشت . روز موعود رسید.به سر کوچه که رسیدنددیدندهمه جا چراغانی شده.واردکوچه شدند.دیدندانگار درخانه شهید مراسم جشنی برپاست.در زدندکسی منتظر آنها نبودچون گویی هیچ کس نمی دانست قراراست چه اتفاقي بي پوچ...ادامه مطلب
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : یتیم, نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را
وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطر است.

"شهید سعید زقاقی"

پوچ...
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

نویسنده : عهد پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد ازاو وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داش ابرام ، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.وقتی داشتی تو راهمی اومدی دو تا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن،شلوار و پیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود،کاملاً مشخص بود "ورزشکاری"برو حالشو ببر. ابراهيم با شنیدن این حرفها یک لحظه جاخورد . انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت.ابراهيم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوارگشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس ها پوچ...ادامه مطلب
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : ورزش, نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

عملیات بدر توی آب بود ، توپ ها رو سوار کردیم روی یدکش ها ...۳۵ کیلومتر رفتیم جلو ... 3 کیلومتری عراقی ها ... توی آن هیرو ویری هر جور بود مهمات رامی رساندند ولی نیرو برای تعویض نه ! بچه ها آنقدر شلیک کردند که خون از حلق و گوششانزد بیرون ... موج انفجار با کسی شوخی نداشت ...عملیات بدر نبود ... روی زمین ، در همین کوچه پس کوچه های تهران چند متری رفتیم جلو ...۳ متری نانوایی ... توی آن هیرو ویری در صف ایستادیم ... همه نان گرفتند و رفتند ... بربری ...نان دانه ای 500 تومن با کسی شوخی نداشت ...شمردم 1 ، 2 ، 3 ، .......... 13 و 14 ، 14 تا تیر خورده بود ، 4تا انگشتشو کرده بود تو حلقش ومحکم گاز گرفته بود ت پوچ...ادامه مطلب
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

وقتـــی پیکــر یکی از شـهداء رو آوردن.. .

دختــرش تابـــوت رو باز کرد و هــــی دنبال یه چیـــزی میــگشت ...

یه دفعه انگشت دست ب ا ب ا رو پیـــدا کرد و هی انگشت رو میکشید رو ســـرش و میگفت :

 20 ساله ب ا ب ا م دست رو ســـرم نکشیده...

پوچ...
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

نویسنده : عهد چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ با هم قرار گذاشته بودیم هر کسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره. شهید که شد خوابشو دیدم. داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا(س) نگهش داشتم. با گریه گفتم: مگه قرار نبود هر کسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره؟ بالاخره حرف زد و گفت: مهدی اینجا قیامته! خیلی خبر هاس. جمعمون جمعه؛ ولی ظرفیت شما پایینه. هر چی بگم متوجه نمی شید. گفتم: اندازه ی ظرفیت کوچیک من بگو. فکر کرد و گفت: همین دیگه، امام حسین(ع) وسط می شینه ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا خاطره می گیم. بهش گفتم: چیکار کنم تا آقا پوچ...ادامه مطلب
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : حضرت, نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

بار آخر که مرخصی آمد رو کرد به مادر و گفت: مادر جان!! یه خواهشی از شما دارم ، شما رُ به بی بی فاطمه زهرا(س) برام دعا نکنید! آیت الکرسی نخونید! به خدا همین که خمپاره ها زمین میخورن ، همه کسانی که دور و برم هستند ، به خاک می افتند ، امّا من حتی یه خراش هم بر نمیدارم. " مادر که اشکِ چشم و التماس های جگرگوشه اش را دید قول داد که دیگر دعا نخواند برا سلامتی پسرش!و نخواند و سید محمدش آسمانی شد...روزهای بعد از شهادت ، پیر زن به قبر پسرش گلاب میپاشید و میگفت :  دیدی نخوندم عزیزم ، دیگه برات آیت الکرسی نخوندم ، پسر گلم ...و بعد روی قبر بقیه شهدا هم گل میگذاشت و میرفت ... پوچ...ادامه مطلب
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : الکرسی, نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

دنیا مشتش را باز کرد.

شهدا "گل" بودند و ما "پوچ".

خدا آنها را برد و زمان ما را...

پوچ...
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : دنیا, نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست


هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


پوچ...
ما را در سایت پوچ دنبال می کنید

برچسب : قافله, نویسنده : shahidanerahekhoda بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 22:56